۱۶:۱۰۲۳
آبان
امروز ک عاشورا بود با بچه ها رفتیم بیرون ، بدش واسه برگشت دیگه اتوبوسی ب خابگا نبود، رفتیم ی تاکسی بگیریم. سوار تاکسی شدیم و سر بحث باز شد، یارو مهندس برقِ اِلک بود، ی ماشینی دیدیم بنز بودش فک کنم،
گفتش : اینو میبینید؟ حتا تو خابتونم آرزوشو نکنید ، خب اینو میبینی( اشاره به پراید) 10 سال دیگه شاید بش برسی ، اینیکی رو میبینی ؟ (اشاره به پارس) این 15 سال دیگه!
ماها: هاهاهاها (خنده)
بحث چرتیَن پرتیآ، ادامه پیدا کرد تا اینکه رسید ب جایی ک گف یه داستان کوتاهی نوشته به اسم "بزا مهندس شم" بدش خلاصه ش رو گف ک تو ادامه مطلب مینویسمش .