،، بیست سال کامل پیش من در چنین روزی بدنیا اومدم (72/06/23) و از اینکه پام رو به این دنیا گذاشتم اینقد ناراحت بودم ک اصأ با همه قهر کرده بودم :| طوری ک گریه هم نمیکردم و ساکت تو بغل خودم جمع شده بودم! تا اینکه پرستاره منو اینقد زد ک صدام در بیاد و بیشتر متوجه این دنیا بشم. که حتا وقتی قهری و نمیخای تو این دنیا باشی ، میزننت تا بمونی( چقد خشن :| )
این اجباره. دیگه هر جور بخای در این مورد بام بحث کنی و هرچقدم حرفه ای باشی(!) من قبول نمیکنم که تو این یک مورد اختیار هست. این یکی دیگه اجبار بود، که من پام به این دنیا باز بشه.
,, هر چقد به مخم فشار میاد ،
یادم نمیاد،
که خاسته باشم،
پام به دنیا بیاد... ،،