دست نوشته های محمد بیگدلی

نوشته هایی از ذهن پریشان من

نوشته هایی از ذهن پریشان من

وبلاگ ساده و بی آلایش من
که هر وقت حسش باشه هر چی ک تو ذهن داغونم هست رو روی تارهای وب بنمایش میزاره./.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۴:۱۳ مادر

تولد، یک اتفاق ترسناک

شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۰۳ ب.ظ

،، بیست سال کامل پیش من در چنین روزی بدنیا اومدم (72/06/23) و از اینکه پام رو به این دنیا گذاشتم اینقد ناراحت بودم ک اصأ با همه قهر کرده بودم :| طوری ک گریه هم نمیکردم و ساکت تو بغل خودم جمع شده بودم! تا اینکه پرستاره منو اینقد زد ک صدام در بیاد و بیشتر متوجه این دنیا بشم. که حتا وقتی قهری و نمیخای تو این دنیا باشی ، میزننت تا بمونی( چقد خشن :| )

این اجباره. دیگه هر جور بخای در این مورد بام بحث کنی  و هرچقدم حرفه ای باشی(!) من قبول نمیکنم که تو این یک مورد اختیار هست. این یکی دیگه اجبار بود، که من پام به این دنیا باز بشه. 

 ,, هر چقد به مخم فشار میاد ،

 یادم نمیاد،

 که خاسته باشم،

پام به دنیا بیاد...  ،،

به هر حیث الوجود (این ازکلمات ساختگی خودمه!!) ما بزور پرستاره هم ک شده بود تو این دنیا موندنی شدیم. یه دفه هم تو دوم دبیرستان که با مینی بوس شاخ به شاخ شدیم و نزدیک بود رختامون رو جم کنیم و عطای این دنیا رو به لقاش ببخشیم به لطف پروردگار ، خونوادم ، دکترها و باز هم پرستار ها موندنی شدیم. 

اونموقه بود که فمیدم، اینکه بهرشکلی شده باید تو اینجا بمونم، حتما یه کاسه ای زیر نیم کاسه‌‎ی سیسِ خلقت ماس! مطمئند شدم که خدا مأموریتی رو به ما واگذار کرده که نیگرمون میداره دیگه! وگرنه منکه همون اولم قهر کرده بودم.

حالا اینش به کنار، اصأ اومدم این پست رو بزارم که بگم: خدای مهربونم! ای مردم عزیز! ای دوستانی که الان این پست را میخونید! من از تولد میترسم. همیشه وقتی شهریور میاد خیلی خوشال میشم . اما هر چقد که به آخر شهریور نزدیک میشیم از اینکه به تولدم نزدیک میشیم میترسم. سریعا یاد شعر شکسپیر و حافظ میفتیم . 

شکسپیر میگف : داس دروگر زمونه هر چی موهبت داده خودش میگیره.

حافظم ک میگف : عمری دگر بباید بعد از وفات ما را :(

وفتی روزای تولدم میرسه ، بیشتر از اینکه به این فک کنم که یک سال بزرگتر شدم. به این فک میکنم که یک سال به مرگم نزدیکتر شدم. و تو این فرصت باقی مونده میترسم نتونم مأموریتی رو که به خاطرش رو زمین هستم انجام بدم. میترسم بعد از مرگم بشم جز "الذین ضل سعیهم " :(

بعد از 20 سال عمر کامل ، حالا که وارد 21 شدم ، قک میکنم نفمیدم مأموریتم چیه :( خدایا کمک...

۹۲/۰۶/۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد بیگدلی

نظرات  (۱)

۲۳ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۳۲ امیرحسین خادمی
مبارک باشه تولدت دوست عزیزم ...
ایشالا هر چقدر به صلاحته عمر کنی ;)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی