امروز از شانسم یه جورایی خوب بیکارم و البته خوب هم حال دارم
بخاطر همین قصد کردم دوتا پست بزارم
از من ک یه گونی فراخم حقیقتا بعیده. قرار شده بعد از 22بهمن سال پیش (!) دومین شماره نشریه پس عمه م ک یه جورایی هم ضمیمه روزنامه اعتماد توی جنوبغرب استان تهرانه چاپ بشه. منم ک اینجا بودم و داشتم کارای کامپیوتری ستاد روحانی رو انجام میدادم. یه روز اومد گفت ک ممد توأم یه مطب بده دیگه!
من نمدونم آدم قحطی بود رسید به من واسه اینکه براش مطلب بدم؟! منم ک اصأ نمتونم آدم وار مطلب بندازم گشتم و گشتم و گشتم و مطلب «روحانی مچکریم» رو ارائه دادم. جات خالی کلی ملت رو خندوندم ! بازم مثه همیشه همین کار فقط از دستم بر میاد ک تو هر شرایطی ملت و امت رو بخندونم :| نمدونم کارم درسته یا نه اما خودم از ته قلب از این بابت خوشحالم

پسر عمه م گف ک مطلبمو به اسم خودم میفرسته و پس فردا منتشر و چاپ میشه. امید وارم بتونم همچنان به زندگی الکی ام ادامه بدم و بابت حدودا 256 کلمه سرمو ب باد ندم
تو ادمه مطلب متن رو گذاشتم . اگه حوصلشو دارید بخونید آنچنان خالی از لدف نیس !